گاه گدار

نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه ...

گاه گدار

نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه ...

وقتی ...

من از نگاه سرد ماه

به باور شب رسیدم

وقتی ستاره می شکست

گریه ی شمع رو فهمیدم

افسون چشم خیس باد

وقتی به باغ گل رسید

وقتی تو قاب پنجره

بغض ، گلویم را برید

من مُرده بودم مثل رود

وقتی به دریا نرسید

وقتی که قایق هم شکست

ساحل سرابی بیش نبود

حالا دگر از ما گذشت

از این به بعد هیچی دگر

جز جان تو و جانِ ...