گاه گدار

نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه ...

گاه گدار

نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه ...

روزی صبح خواهد شد

به لبخند چشمانت سوگند

و به عشق بازی شبنم و گل

روزی صبح خواهد شد

در آبادی ما

صبحی

همه ی پنجره های بسته

باز خواهد شد

رو به آواز شقایق ، گل یاس

مردم آن روز به هم

هدیه خواهند داد

نور ؛ باران

کودکان

شور و خوشحالیشان را

با چکاوکهای باغ قسمت خواهند کرد

و بالاترین درس

نحوه ی صحبت با گل هاست

بهار

شانه به شانه ی قهقه ی مستانه ی ما

می رقصد میان باغ و باغچه ی ده

دیگر شانه ی اندوه کسی

نمی لزرد از ناباروری رود

و عشق

            واژه ی مشترک

                        گل و آب و بشر است ...